ماجرای من و شاگردام و زیپ شلوار !!!

توی راه حرکت به مدرسه بودم فکر می کردم امروز برای بچه ها چی بگم و چطور درس را شروع کنم. گوشیم را بیرون آوردم و شروع به چک کردن تلگرام کردم که یک پیام توی یکی از کانال های روانشناسی نظرم جلب کرد. نوشته بود که یکی از اساتید جامعه شناسی روز اولی که می خواسته کلاس را شروع کنه، بعد از ورود کامل دانشجو ها وارد کلاس میشه و یه سلام معمولی می کنه و روی صندلی می نشینه.

بدون هیچ مقدمه ایی از بچه ها می پرسه، اگر توی خیابان داشتید راه می رفتید و یکی بهتون بگه زیپ شلوارتون بازه، چیکار می کنید؟
(یکی دو نفر خندیند و بقیه گفتند خب نگاه می کنیم اگر باز بود می بندیمش)

استاد ادامه داد: اگر باز یک نفر دیگر هم به شما گفت زیپ شلوارتون بازه چی؟ اگر توی اون مسیر 6-7 نفر همین را گفتند و شما مطمئن بودید زیپ شلوارتون بسته است چیکار میکنید؟

(همه ساکت بودند و منتظر که ببیند استاد چی می خواهد بگه!)

اگر از نفر هفتم به بعد دیگه نگفتند زیپ شلورتون بازه فقط نگاهی به زیپ شلوار شما کردند و لبخنی زدند و رفتند چی؟

(پچ پچ ها شروع شد. خب شک می کنیم و دوباره چک می کنیم.)


اگر 7-8 نفر همین کار را انجام دادند چی کار می کنید؟ حالا فکر کنید در همان حال در حال رفتن به یک مجلس خاص مثل عروسی، مهمانی یا جای مهمی هستید. باز آن مهمانی می روید؟
(پنج شش نفر گفتند نه؛ بقیه ساکت بودند و یکی دو نفر هم همچنان می لبخند روی لبشان بود)

استاد ادامه داد : بچه ها، افکار ما تحت تاثیر اطرافیان ما قرار می گیرد. در حدی که می تواند تصمیم های ما را تغییر بدهد و از ما یک آدم دیگر بسازد. با این که شما مطمئن هستید باز هم به مهمانی نمی روید از ترس این که مبادا آنجا هم کسانی همین رفتار را باشما کنند.

پس زمانی که در خیابان در حال رانندگی هستید به خانم ها نگویید باید پشت لباسی شویی بنشینند. حتی اگر اشتباه کنند. این گفته های شما باعث کاهش اعتماد به نفس آنها خواهد شد. و در نهایت همسر خود شما هم یکی از همان هاست.

دوست دارید وقتی وارد خانه می شوید یک خانم پر انرژی و اعتماد به نفس به شما خوش آمد بگوید یا نه؟ آنها هر چقدر هم درست رفتار کنند تحت تاثیر صحبت شما قرار خواهند گرفت و در نهایت ضرر این کلام به خود شما باز می گردد.

درس امروز همین بود.

با دیگران آنطور رفتار کنید که دوست دارید دیگران با شما رفتار کنند.(امام علی)
مطلب فوق العاده ایی بود.
وارد کلاس شدم، کیفم را روی میز گذاشتم و شروع کردم، نتیجه جالب بود! با آنکه بچه های کلاس من دانشجو نبودند، ولی نتیجه دقیقه همان بود.
همه ما لذت بردیم از این نوشته و رفتار آن استاد عزیز
کاش نامش فراموشم نشده بود...

شاید دوست داشته باشید بخوانید: