گاهی آدم شک می کند...
گاهی شک می کنم؛
به حجم انبوه اتفاقات...
خوب یا بد
خوب هایش در ذهنم چیز هایی را القا می کند که گفتنی نیست...
بد هایش چند حالت دارد،
گاهی حس می کنم هیچ اتفاقی؛ اتفاقی نیست...
گاهی حس می کنم اتفاق ها خود به خود رخ می دهند و هیچ عاملی در آن دخیل نیست...
گاهی حس می کنم اتفاق می افتد از جایی به جای دیگر... نه از بین می رود و نه جدید می شود؛ فقط از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند...
وگاهی حس می کنم، اتفاق در تقویمی ثبت شده است، با هدف های تلخ برای مقاصدی خاص...
.
.
.
نمی دانم درست است یا نه اما، آخر آدم چه برداشتی می کند از دقیق بودن برخی از حوادث در زمان و مکان خاصی؛
مگر می شود؟
می گویم: معلوم است. هیچ چیز بعید نیست.
پس آینده چه می شود؟
می گویم: نمی دانم.
چقدر در آن دخیل خواهم بود؟
می گویم: نمی دانم.
چه وقت خواهم فهمید؟
می گویم: نمی دانم
اما امیدوارم آنقدر دیر نباشد که خودم متوجه شوم، کجاییم، و باید به کجا برویم.
هر چاقویی می تواند مفید یا مضر باشد.
شهامت نشانه درست کاری است.
بخشش کاری پسندیده است.
دشمن در هر لحظه دشمن است.
این روزها هوا خیلی غبار آلود است. تشخیص حق از باطل سخت است. در این هوا کتاب الله و سیره معصومین را فراموش نکنیم.
تاریخ همیشه تکرار می شود.
حسین اصلانی
21/10/1398