بود آیا که به من سر بزند ساقی عشق؟
ز ثریا بدهندم قدهی باده ز عشق؟
آید آن روز که در باز شود بحر وصال؟
ما به خاک قدمش سر بسپاریم به دار؟
به اشارت بدهندم اگرم وعده یار
مرکبی نیست که تن را ببرد بر سر دار
یارب این ره به تمنا بنمایی احراز
تا پس مرگ کنم نغمه دلبر را ساز
در غم هجر تو از باده و از می دوریم
به خرابات ننهادیم سرو از خود دوریم
مست و سرمست جمادات شده جان و تنم
خانه دل پر از اسباب شده با غزلم
شب هجران تو اخر نشود باده ناب؟
کی رسد صبح امید و خبر دولت ناب؟
در غم هجر رخ ماه بسوز اصلانی
باده در ساغر خود ریز که ره بگشایی
ساقی از آن خم پنهان بنما راز ز عشق
محرمم کن که غلامم، بدهم جام ز عشق
-حسین اصلانی
سلام عزیزانم امیدوارم خوب باشید. همانطور که قبلا عرض کرده ام این شعر را خیلی وقت پیش گفته ام و تنظیم کرده ام برای انتشار خوشحال می شوم با بازنشر کردن و نظر دادن بنده را خوشحال کنید.
ارادتمندم
دل نوشته من | شعر روز وصل
روز وصل
نظر (۵)
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
سیّد محمّد جعاوله
۲۶ فروردين ۹۷، ۲۱:۲۶عالی
مهران کلانتری فرد
۲۰ فروردين ۹۷، ۱۶:۱۷سلام
s.ch
۶ فروردين ۹۷، ۰۰:۰۸جالب بود,احسنت
ناشناس
۲۹ اسفند ۹۶، ۱۲:۰۹اتفاقات چند بیت اول رو یکی تو خواب برام دیده
عالی
محسن رحمانی
۲۹ اسفند ۹۶، ۱۰:۵۸سلام