سلام دوستان؛
صدای پایه قافله ایی که به سمت نور می روند شنیده می شود. کاش می شد کمی آهسته تر... این شعر ها را (اگر بشود اسمش را شعر گذاشت) بداهه و گفته ام، شایت صرفا احساس باشد نه شعر... یک نجوای ساده؛ دلم به درد می آید وقتی یک نفر می خواهد راجع به اسلام تحقیق کند و بعد از سرچ کردن مسلمان شیعه به تصاویر خون و قمه زنی برخورد می کند. لطفا از کپین اهداء خون شیعه همایت کنید.
چشم پر ناز تو بر من نکند میل آری؟
به کجا راه برم, غرق تمنا باشم...
شاید این دلنوشته ها نیاز به اصلاح داشته باشد و بعد اصلاح کنم وکامل تر منتشر کنم، ولی فعلا تا تازه و داغه تقدیم به شما و آن یار سفر کرده که قافله دل در ره اوست... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
☁ BaRooNi ☁
۳ مهر ۹۶، ۱۵:۲۷موفق باشین
Unknown 96
۳ مهر ۹۶، ۱۵:۱۲زیبا بود
پوریا
۳ مهر ۹۶، ۰۰:۵۶مرسی عالی بود