فنجانی شعر؛ کمی نجوا
سلام دوستان؛
صدای پایه قافله ایی که به سمت نور می روند شنیده می شود. کاش می شد کمی آهسته تر... این شعر ها را (اگر بشود اسمش را شعر گذاشت) بداهه و گفته ام، شایت صرفا احساس باشد نه شعر... یک نجوای ساده؛ دلم به درد می آید وقتی یک نفر می خواهد راجع به اسلام تحقیق کند و بعد از سرچ کردن مسلمان شیعه به تصاویر خون و قمه زنی برخورد می کند. لطفا از کپین اهداء خون شیعه همایت کنید.
چشم پر ناز تو بر من نکند میل آری؟
به کجا راه برم, غرق تمنا باشم...
کمپین #اهدای_خون_شیعه
ارباب صدای قدمت می آید
هنگامه اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ و غم تو میسوزیم
یک روز درگر محرمت می آید.