ماجرای من و شاگردام؛ ناگهان معلم شدم!!

سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه!

از این که چند هفته ایی بی خبر از حالتون بودم عذرخواهی می کنم، درگیر ارائه مقاله ایی به یک کنفرانس بین المللی بودم که خدا رو شکر با رتبه ایی ایده آل داوری شد و به زودی راجع بهش با شما صحبت می کنم.

از آنجایی که فردا دوباره کلاسام توی مدرسه شروع میشه، تصمیم گرفتم براتون بگم که چطور شد که ناگهان معلم شدم...

خب داستان از آنجا شروع شد دوست داشتم خودم را در تعلیم محک بزنم، تعلیم و پرورش نیروی انسانی کار پیچیده ولی لذت بخشیه به شرطی که قواعدش را بدانی، آن هم با سنین پایین! با لطف خدا با تماس یکی از دوستانم که مدت ها ازش بی خبر بودم مواجه شدم!!!!

تلفنم را که جواب دادم بعد از احوال پرسی های معمولی با یک سوال مواجه شدم که باعث شد چند ثانیه سکوت کنم و لبخند روی لبم بشینه » وقت آزاد دارید چند هفته ایی توی یک مدرسه تدریس کنید؟!

من که شوکه شده بودم و هم خوشحال بودم و هم می ترسیدم گفتم : چرا که نه!

و اینطوری شد که عصر همان روز همراه با آن معلم پرورشی عزیز به سمت مدرسه حرکت کردیم.

من فقط به این فکر می کردم که مسئولیت سنگینی است و ترتبیت بچه های مردم کار ساده ایی نیست.

این جمله، معروف است که می گوید؛ «التَعلُّمُ فی الصِّغَر کَالنّقشِ فِی الحَجَرِ[2] مطلبی که در کودکی به انسان آموخته می شود، گویا بر روی سنگ حک می شود و تا پایان عمر، در ذهن او خواهد ماند.»

درست است که قرار است فناوری و کارآفرینی و... درس بدهم اما رفتار من است که باعث الگو برداری می شود نه نصیحت هایم، و این کار را سخت می کرد در همین فکر ها بودم که به مدرسه رسیدیم خاطرات دوران مدرسه خودم زنده شد.

فکر می کردم قرار است با یک مرد مسن 50-60 ساله ملاقات کنم که مثل مدیر های خودمان کمی بد اخلاق و تند و... است؛ اما یک جوان خوش لباس و خوش برخورد توجه من را جلب کرد! واقعا کاش همه امور به جوانان واگذار شود و افراد مسن نقش مشاور را بر عهده بگیرند. جوان آرمان خواه است و مثل یک مجاهد در زمینه های مختلف کار می کند. با مدیر شروع به صحبت راجع به کلاس و حق التدریس و... کردیم.

 مدیر قدری از برخورد من تعجب کرد! جوانی سر و زبان دار که مثل یک دیپلمات رو به روی مدیر نشسته و مدام ایده های تربیتی و آموزشی ارائه میدهد! مدیر از من خوشش آمد در واقع من هم از مدیر خوشم آمد. آن روز یک شرط برای مدیر گذاشتم و آن هم این بود که :

من کاری به محتوای کتاب درسی ندارم. با این که خوب است اما حق مطلب را ادا نمی کند. من هرچه صلاح بدانم درس خواهم داد و به سبک خودم امتحان می گیرم و نمرات را به شما اعلام می کنم.

با این که مدیر قدری متعجب بود اما قبول کرد. و بعد از بازدید از کارگاه مدرسه از آنجا خارج شدیم.

همان روز بود که سراغ سایت مرکز چاپ کتب درسی رفتم و کتاب پایه های هفتم و هشتم و نهم را(اگر اشتباه نکنم ) دانلود کردم و کتابشنان را برانداز کردم... کتاب بدی نبود. با تصورات من فرق داشت، اما از درس دانش لذت می بردم. این که بچه ها را آماده ورود به بازار کار کنم و همان تکنیک هایی را که در کلاس های کارآفرینی برای دانشجو ها بازگو می کنم برای این بچه ها بگویم حس خوبی به من میداد، هم آزمایش بود و هم تماشا ... ببخشید هم فال بود هم تماشا (ههههه). راستش را بخواهید اصلا صحیح نیست که چون آنها کودک و نوجوان هستند قادر به درک پدیده ها اطراف ندارند. فقط کافیست خوب پرورش پیدا کنند.

اینگونه بود که ناگهان معلم شدم...

توی قسمت بعدی براتون از روزی می گم که توی کلاس برق رفت و ماجرا های عجیب و جالب اون روز...

راستی فردا روز اول تدریسم برای پایه های جدیده! به نظرتون چه کار غیر معمول و جذابی کنم که هم بچه ها لذت ببرند و هم خودم؟!

حسین اصلانی

حسین اصلانی

حسین اصلانی؛ رئیس سابق هیئت مدیره آرپینا
مدیرمحصول؛ پژوهشگر؛ مترجم و سخنران

نظر (۷)

wave
  • نرگس عسکری سده

    نرگس عسکری سده

    ۲۰ دی ۹۶، ۱۲:۰۴

    ⭐⭐⭐

  • علی ام

    علی ام

    ۱۰ آذر ۹۶، ۱۵:۱۱

    برای خودتون یه پیشنهاد دارم.

    با یه وسیله ساده و با کیفیت خوب صوت کلاس رو ضبظ کنید،‌ به بچه ها هم نمیخواد اصلا بگید. میتونید رکوردر رو بزارید توی یک جیب کناری کیفتون رو میز.
    مهم صدای خودتونه بیشتر،‌ صدای بچه ها هرکاری هم کنید با ولووم کم ضبط میشه.
    بعدا خاطره میشه براتون و میتونید آرشیوشون کنید.

  • علی ام

    حسین اصلانی

    ۱۱ آذر ۹۶، ۰۹:۵۱

    ممنون از پیشنهاد خیلی خوبت عزیزم؛
    اتفاقا چند باری این کارو کردم، خیلی لذت بخشه همچنین به اصلاح گفتار در جلسات بعدی هم خیلی کمک می کنه، فقط کافی یک بار بشینیم دوباره گوش بدیم و نقدش کنیم!
    پیروز و سربلند باشید.

  • آشنای غریب

    آشنای غریب

    ۶ آذر ۹۶، ۰۸:۳۲

    منم تبریک از بابت مقاله 

    منم یه زمانی معلمی رو دوست داشتم
    اما الان چون فکرم زیاد مشغوله میدونم اگه معلم بشم حق بچه ها ضایع میشه

  • ** م**

    ** م**

    ۴ آذر ۹۶، ۱۸:۱۷

    تبریک جهت مقاله..

    معلمی هم خوشه هاااا

  • ** م**

    حسین اصلانی

    ۵ آذر ۹۶، ۰۶:۳۰

    خیییییییییییییلیییییییییی

  • پری افسا

    پری افسا

    ۴ آذر ۹۶، ۱۲:۲۲

    وای منم تابستونا معلم نقاشی بچه هام...حس خوبی داره

    من اولین باری ک رفتم با تک تک بچه ها صحبت کردم و ب نوعی ارتباط چشمی برقرار کردم
    سعی کردم بهشون بفهمونم برام مهمن و دوسشون دارم
    دانش آموزای من پونزده نفر بودن به نسبت شما خیلی خیلی کم بودن

  • یه خانوم گل ***

    یه خانوم گل ***

    ۴ آذر ۹۶، ۱۰:۴۰

    اهان 270 تا اند؟؟؟

    فکر کردم یه کلاس 30 تا 32 نفری دارید :))

  • یه خانوم گل ***

    یه خانوم گل ***

    ۴ آذر ۹۶، ۰۸:۲۰

    :)

    با همه بچه ها دست بدید و سلام علیک کنید:))

  • یه خانوم گل ***

    حسین اصلانی

    ۴ آذر ۹۶، ۱۰:۲۸

    جان؟! 270 بار دست بدم و سلام کنم؟!!!!
    یا امام حسین
    زیادن قول می دم یه سلام به همه کنم :-)

ارسال نظر

wave
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ESC را فشار دهید تا بسته شود